ماهان تنها بهانه زندگی

باسلام خدمت تمامی عزیزانی که از وبلاگ ماهان دیدن میکنن علی الخصوص خواهر عزیزم خانم اعظم سادات حسینی یا همون اعظمی خودمون انشاالله در آینده ای نزدیک باتفاق خانواده یه سری به نازی آباد میزنیم

سلام باورتون نمیشه هرچی ماهان جون رو می بینم بیشتر دلم براش تنگ میشه....... هنوز چند روزی بیشتر نیست که ندیدمش ولی دلم خیلی براش تنگ شده. چند روز پیش به پشتی لم داده بود داشت تلویزیون میدید منم یواشکی که حواسش نبود کف پاشو قلقلک کردم اونم گذاشت وقتی من حواسم به اون نباشه اومد روی پام زد و دوباره به لم دادنش ادامه داد و به روی خودش نیورد که اون بوده. اینم چندتا از عکس هاش که مربوط میشه به ماه رمضون امسال ببخشید اگر کیفیت عکس ها خوب نیست چون خودتون بهتر میدونید بچه ها صبر نمیکنن تا ازشون عکس بگیری مثل همین عکس پایینی که ماهان جون دستشو تکون داده.               ...

امروز میخوام تعدادی از کلماتی که ماهان میگه براتون بنویسم گیر=بگیر گور=انگور اببر=الله اکبر بولی بولی=منظور پرنده است در بازی کلاغ پر بوق=هر نوع نوشیدنی مثل دوغ یاآب لی لی لی= الینا دختر خاله ماهان ...

همون طور که میدونید 20 خرداد ماه تولد یک سالگی ماهان جون بود. اینم عکس تولدش         ...

به اطلاع کلیه دوستداران ماهان جون میرساند ماهان جون پس از پشت سرگذاردن یک دوره بیماری هم اکنون در سلامتی کامل به سر میبرند از کلیه عزیزانی که برای بهبودی ایشان دعا کردند کمال تشکر را مینماییم  

سلام ماهان جون با خاله هاش و آقاجونش 14 خرداد رفتن شمال. اینم چند تا از عکس های ماهان در شمال               ...

سلام ماهان عزیزم تازگیا عروسک بازی میکنه. برا عروسکش لالایی میخونه، خوابش میکنه، باهاش حرف میزنه و ........ یه خبر بد هم بدم ماهان تب کرده براش دعا کنید زود خوب بشه.                         ...

بیستم خرداد ٩١ باران شدیدی میبارید اما در آسمان هیچ ابری دیده نمیشد این فرشتگان بودند که میگریستند زیرا یکی ازمیان آنها کم شده بود و زمینی شده بود آری او کسی نبود جز ماهان بهانه زندگی.امروز بیش از یکسال و یک ماه از آن تاریخ میگذرد و بزرگترین دغدغه زندگی ام تامین بهترینها برای پسرم میباشد اکنون بزرگترین دغدغه من و مادرش غذا نخوردن اوست دعا کنید عاقل شود .  

فردا شب چهارمین سالگرد ازدواج من و مادر ماهان جونه و با توجه به اینکه فردا تعطیله و من هم به اینترنت دسترسی نداشتم امروز این مطلب را مینویسم.مثل برق وباد گذشت چهارسال پراز فراز ونشیب وبی شک مهمترین اتفاق این چهار سال گذشته تولد ماهان بود ماهانی که هرروز شیرینتر از روز قبل میشه ماهان دیروز برای اولین بار مادرش را بوسید و مادر که تازه از سر کار اومده بود کلی ذوق کرد کم مونده بود از خوشی گریه کنه ولی به من بوس نکرد شایدم مادرش رو هم شانسی بوسیده بود!خب پیشاپیش سالگرد ازدواجمون مبارک  ...

سلام امروز میخوام از یه عادت شیرین ولی دردناک ماهان براتون بنویسم. از وقتی که ماهان دندوناش در اومده حتما باید موقع خوابیدن با گاز گرفتن شونه های من بخوابه واین کار رو با یک لبخند ملیح و شیطانی آغاز میکنه جا دشمنتون خالی چنان دردی داره که نگو حتی اگه من هم خواب باشم باز هم منو بی نصیب نمیذاره جالب اینجاست که فقط گاز گرفتن من به اون میچسبه خیلی وقتا شده که از ترسش در اوج گرما مجبورم زیر پتو برم ولی آخرش تسلیم میشم و شانه مبارک در اختیار دندونای تیزش میکنم جاتون خالی!